داستان کوتاه مشاور
تعداد بازديد : 319
یک مشاور میمیرد و در آن دنیا در صفی که هزاران نفر جلوی او بودند برای محاسبه اعمالش میایستد.
اندکی نگذشته بود که فرشته محاسب میز خود را ترک میکند و صف طولانی را طی کرده و به سمت مشاور میآید و به گرمی به او سلام کرده و احترام میگذارد. فرشته، مشاور را به اول صف برده و او را بر روی مبل راحتی کنار میزش مینشاند...
مشاور میگوید: " قربون شما برم من ... واقعا من از این توجه شما سپاسگزارم، اما چه چیزی باعث شده که این گونه با من رفتار کنید؟" فرشته محاسب میگوید: "ما برای افراد مسن احترام ویژهای قائل میشویم. ما یک پردازش اولیه بر روی تمامی کارنامههای اعمال انجام دادهایم و من ساعاتی را که شما به عنوان ساعات مشاوره برای مشتریان خود اعلام کردهاید جمع زدم. بر اساس محاسبه من، شما حداقل 193 سال سن دارید ...
نويسنده : admin
تاريخ انتشار : 14 / 05 / 1393 ساعت:
سلام.
خوبی عزیز؟
خواستم بگم وبلاگ نویسی یه سری اصول داره که باید رعایت کنی
اونم اینه که وبت زیبا باشه
که برای اینکار علاوه بر این که باید مطالبت زیبا باشه ، باید قالب خوبی هم داشته باشی که متاسفانه نداری.
من میتونم قالب خوبی برات بسازم.
در ضمن کارهای گرافیکی هم میکنم. مثل بنر تبلیغاتی ، پوستر ، هدر ، آرم و...
یه سر به وبم بزن .
یا علی.