شعر مهدی فرجی تنها بشوی
تعداد بازديد : 384
می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی
ساده نگذشتم از این عشق ،خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی
آی ! مثل خوره این فکر عذابم می داد ؛
چوب ما را بخوری ، ورد زبان ها بشوی
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم ، کاش تو دریا بشوی
دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی
در جهانی که پر از وامق و مجنون شده است
می توانی عذرا باشی، لیلا بشوی
می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند
در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی
بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمرد
فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی
مهدی فرجی
نويسنده : admin
موضوع: اشعار دلنشین ,
تاريخ انتشار : 02 / 06 / 1394 ساعت:
برچسب ها : شعر تنهایی , اشعارتنهایی , شعرمخصوص تنهایی , شعری برای تنهایی , شعرتنهایی من , شعرمهدی فرجی , اشعارمهدی فرجی , دیوان مهدی فرجی , بهترین شعرمهدی فرجی , شعر دریا بشوی , شعرورد زبانها , شعرتنهابشوی فرجی , اشعاردلنشین , شعرهای جدید , اشعارجدیدامروزی , عکس مهدی فرجی , تصاویرمهدی فرجی , عکس شخصی مهدی فرجی , مهدی فرجی شاعر ,