داستان زن پر حرف
تعداد بازديد : 381
داستان کوتاه زن حراف دروغگو

دو زن با هم حرف میزدند. ناگهان یکی از آن دو که بیوقفه حرف میزد و تقریباً اجازه حرف زدن به دیگری نمیداد، گفت: «و حالا باید برات بگم که دیروز چه چیزایی از دهان همسایهات درباره تو شنیدم...»
دوستش گفت: «این دروغ است!»
زن پرحرف تعجب کرد و با ناراحتی گفت: «وا، من که هنوز چیزی نگفتم، چطور ادعا میکنی که من دروغ میگم؟!»
دوستش جواب داد: «من اصلاً نمیتونم فکر کنم تو چیزی شنیده باشی، برای اینکه به هیچ کس اجازه حرف زدن نمیدهی.»
نويسنده : admin
موضوع: داستان کوتاه ,
تاريخ انتشار : 27 / 09 / 1394 ساعت:
برچسب ها : داستان دروغگو , داستان زن , داستان کوتاه , داستان زن پرحرف , داستان دروغ , داستانک , داستان خیلی کوتاه , داستان کوته , داستان زنانه ,