قصه کودکانه چه کسی ماه را خورده است
تعداد بازديد : 587
های ناز کودک ∫ همه جا ساکت و آرام بود. همه خواب خواب بودند؛ فقط جغد جوان بیدار بود. او مثل همیشه، وقتی خورشید رخت و لباسش را از روی زمین جمع کرد و رفت، از خواب بیدار شد. چشمهایش را مالید و خمیازهای کشید. صدای قاروقور شکمش را که شنید فهمید گرسنه است. باید فکری به حال گرسنگیاش میکرد. بالهایش را از هم باز کرد. کشوقوسی به خودش داد. نگاهی به دوروبرش کرد و پرید، اما اصلاً جایی را نمیدید. خواست به لانهاش برگردد که ناگهان…
ـ آخ!
جغد جوان با سر رفت توی لانهی سنجاب همسایه! سنجاب با وحشت از خواب پرید و با ترس و لرز رفت پشت انبار گردوهایش قایم شد. کمی که گذشت، سرک کشید. یک جفت چشم درشت و براق نگاهش میکردند.
جغد را شناخت و گفت: «این چهکاری است که کردی؟ مگر من غذای تو هستم؟ و چند گردو به طرف جغد پرت کرد.»
ادامه مطلب
نويسنده : admin
موضوع: قصه کودکانه ,
تاريخ انتشار : 03 / 09 / 1395 ساعت:
برچسب ها : قصه های کودک , قصه بچگانه , قصه های مهدکودکی , قصه های ناز , قصه بچگونه , داستان کودکان , سایت قصه , قصه ماه ,