بررسی داستان هاکلبری فین
تعداد بازديد : 487

سایت" هـــای نـــاز " دانلود رایگان تقویم 96 امروز برای شما کاربران عزیز تقویم سال 96 شمسی (هجری شمسی، هجری قمری و میلادی) رو به همراه مناسبت ها و تعطیلات رسمی به صورت پی دی اف PDF دانلود آماده کردیم. علاوه بر آن در تقویم مربوط به هر ماه، روز های تعطیل و سایر جزئیات روزهای هر ماه قرار داده شده است و تمامی مناسبتها و تعطیلات رسمی سال در تقویم 96 گنجانده شده است. این تقویم زیر نظر شورای مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران استخراج و تنظیم شده است.
این تقویم قابل استفاده در دسکتاپ کامپیوتر، لپ تاپ و گوشی های اندروید که قابلیت خواندن PDF و JPG رو داشته باشند، می باشد. تقویم دارای تصاویر زیبا از مناظر طبیعی مناسب با ماه ها و فصول سال و با کیفیت فوق العاده بالا و رزولوشن 1080×1920 می باشد. شما هم اکنون می توانید تقویم 96 تقویم رسمی سال 1396 را به صورت رایگان از سایت " هـــــــای نــــــــاز " دریافت نمایید.
آهنگساز : Ryan Farish
آلبوم : Spectrum
ژانر : Chillout, New Age, Dream Trance
سال تولید : 2015
کدک های صوتی : MP3
کیفیت : 320kbps | 128kbps
حجم : 212MB | 86MB
مدت زمان : 1:31:44
آهنگ انتخابی : 4-8
نام رمان : بهشت اندازه ما نیست
نویسنده : (مهسا.ت)mahsa tanha کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۴۴۶
خلاصه داستان :
یاسی… زنی که انگار گذشته اش قرار نیست حالا حالا ها دست از سرش برداره… انگار قراره تا اخر عمر سایه اش رو سرش سنگینی کنه… انگار قراره تا همیشه و تا ابد تاوان اشتباهی رو بده که ۵ سال پیش مرتکبش شد… فکر میکرد ۵ سال قبل تاوانش رو داده و تمام اما گاهی شاید گذشته تا همیشه ادامه داشته باشه… و داستان با خودکشی همسرش شروع میشه… خودکشی که یاسی هیچ دلیلی نمیتونه براش پیدا کنه… و برگشت مردی از گذشته… مردی که بیشترین نقش رو تو اشتباهات یاسی و گذشته اش داشته… و با برگشت اون خاطرات نبش قبر میشن… خاطرات نبش قبر میشن تا رها هم به ایمان بفهمونه که برای برگشت دیره… تا بفهمونه دیگه راهی نیست…
تمام آلبوم ها و تک آهنگ های رسمی پخش شده ازمحسن چاووشی را برای شما آماده دانلود کرده ایم.
برای دانلود فول آلبوم به ادامه مطلب مراجعه کنید …
نام رمان : زخم پائیز
نویسنده : معصومه آبی کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۵۴۸
خلاصه داستان :
قصه ی زخمِ پائیز داستانِ راهیِ . . .
پسرِ جوونِ قصه مون که زندگیِ عجیب و شاید آرومی داره .
اما راهی رو باید شناخت . . و وقتی شناختینش شاید تعجب کنین !
راهی با همه ی چیزهایی که داره ، خیلی چیزها نداره !
راهی از خیلی چیزها خسته اس . . و کاری کرده که اگر بفهمن اطرافیانش ، احتمالا باهاش خیلی خوب برخورد نمیکنن!
راهی رو میخوایم همراهی کنیم تو زندگی اش . با فرازها ، فرودها ، تنهایی ها ، تبعیض ها ، مشکلات ، عشق ، خنده و زندگی . . . و ناباوری !
این داستان تمِ آرومتر و مهربونتری داره نسبت به رمان های قبلی ام . نه اینکه سختی نداشته باشه ولی خیلی ملایم ترِ ...
برای دانلود به ادامه مطلب بروید
نام رمان : کنارم بمان
نویسنده : Ashina.S کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۳۰۹
خلاصه داستان :
زندگی تکرار مشکلات و اتفاقاته دردهای که شاید یکی باشن اما عکس العمل همه یکی نیست ظرفیت همه یه اندازه نیست
شاید با خودمون مقایسه شون کنیم و درکشون نکنیم اما بنظر اونا کاراشون منطقی باشه
گاهی با دیدن یه اتفاق میگیم:آخرش معلومه اما نمیدونیم که سرنوشت عاشق بازی با آدماست
ممکنه مهره شطرنج زندگی رو به نفع ما حرکت بده یا ممکنه با یه حرکت کیش و مات مون بکنه کسی چه میدونه…
برای دانلود به ادامه مطلب بروید
نام رمان : با من حرف بزن
نویسنده : *noghre کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۳۱۵
خلاصه داستان :
اسمم آسمانه! بابا میگه :
- اسمت رو گذاشتم آسمان چون نزدیک بود از دستت بدم! مادرت زمین خورده بود. منم رو کردم به آسمان و گفتم: خدایا! اگه بهم برگردونیش اسمش رو میزارم آسمان تا خیلی بهت نزدیک باشه! اونم خدایی کرد و هم تورو بهم برگردوند و هم مادرت رو…
حالا من آسمانم نزدیکم بهش ولی گاهی هم باهاش قهر می کنم. می دونم اون قهر نمی کنه و هوامو داره ولی بازم…شرم گاهی اجازه نمیده به زبون بیارم پشیمونیم رو! خودش برام امتحاناتی رقم زده که همه سخت هستن و من خوب می دونم آخر این همه سختی و درد شیرینی و آرامشی خوابیده که ارزشش رو داره! ارزش نفس کشیدن، گریه کردن، کابوس دیدن و ارزش گفتن از ترس هایی که گاهی تنت رو می لرزونه! اما باید حرف زد و من حرف می زنم...برای دانلود به ادامه مطلب بروید
نام رمان:خانه ی من
نویسنده:mona30
خلاصه داستان:
حیوونکی،ده ساله بود و قد دوساله ها هم نمیفهمید و مدام میخندید..مادرم میگفت؛وقتی نوزاد بود به او قرص خواب میدادند...
دل آدم کباب میشود...مادرش معتاد بود...هروئین میکشید وبه بچه ی چند روزه خواب آور میداد تا بخوابد و گریه نکند و غذا نخواهد و....
قاسم دوباره پرید روی دیوار و خندید:دالی...
خواهرش هجده ساله بود اسمش قدسی بود و از همان بچه گی صدایش میزدند شراره ...ابرو برمیداشت و رژ قرمز میزد و مثل بدل فروشی سیار بود.....
بقیه خلاصه + دانلود در ادامه مطلب